نیش زنبور

 

یه سلام دیگه به شما دوستای باحال خودم !

امروز من با اینکه هیچ وقت شبکه ی 4 رو نگاه نمیکردم بر حسب اتفاق چون داشت یه مگسو نشون میداد روی کانال 4 استپ زدم و با دقت به حرفای آقاهه گوش دادم .

یارو میگفت : در سال 700 میلیون انسان بر اثر نیش حشرات مریض میشن و از بین هر 10 انسان یک نفر به خاطر اون بیماری میمیرن .

موندم حالا من جزو دسته ی اولم که نیش خوردن یا جزو دسته ی دومم که مردن !

حالا اینو گفتم که یه خاطره ای براتون تعریف کنم ؛یه شب گرم تابستونی رفتم جلو در بالکن خوابیدم چون تنها جای خنکی بود که تو اون لحظه پیدا میشد .

جاتون خالی تا نیمه های شب به ستاره ها نگاه میکردم و مثل دیوونه ها با ماه حرف میزدم . انقدر با خودم چرت و پرت گفتم تا خوابم برد .

دم دمای صبح بود که احساس کردم یه چیزی مثل سوزن رفت تو گلوم ... اولش توجهی نکردم ... دوباره دردشو احساس کردم ... انگار یه چیزی مثل نوک سوزن هی میرفت توی پوست سمت راست گلومو هی میومد بیرون !

فکر کردم حتماً پر متکاس که میره تو گلوم . دیگه از دردش کلافه شدم به خودم که اومدم دیدم روی بالشم یه زنبور گنده افتاده !

منم که تا اون لحظه از زیر سرم بیخبر بودم چنان جیغی کشیدم که مامانم هول برش داشت و اومد گفت چته ... سوسک دیدی ؟( آخه من از سوسک خیلی میترسم !)

گفتم : نه .

گفت : مارمولک دیدی ؟

گفتم : آخه مامان مارمولک اینجا چیکار میکنه !؟

گفت : پس حرف بزن بگو ببینم چرا جیغ کشیدی ؟

زنبوررو نشونش دادم و گفتم : این زنبوره منو نیش زد !

نمیدونم چرا اما مثل بچه ها شروع کردم به گریه کردن !

مامانم اومد گفت: واسه این یه ذره حیوون اونهمه انرژی گذاشتی و با جیغت منو بیدار کردی ترسوی نازک نارنجی !

بعدم رفت و وقتی برگشت با پنبه و شیشه ی الکل اومد .

این مادر ما هم آخه ماشالا فقط معلم که نیست ، دکتر هست ، روانشناس هست ، مهندس هست .... همه کارسو هیچ کاره !(به جز معلمی که واقعآ هست !)

پنبرو الکلی کرد و گذاشت رو جای نیش زنبور ... منم چنان جیغی کشیدم که نگو و نپرس ( اما خداییش صدای جیغ من بیشتر از شدت درد بود)

زهر نیش زنبور در اومد اما یه طرف گلوی بنده تا 2 هفته باد کرده بود ! همه ی دوستام مسخرم میکردن !

آخه یکی نبود به زنبوره بگه تو که میدونی اگه نیش بزنی خودت میمیری چرا مارو بیریختمون میکنی !

من فکر میکنم جریان اون سوسکس که میخواسته خودکشی کنه شب میره بغل دمپایی میخوابه ... این بنده خدا هم حتماْ قصد خودکشی داشته !

ای خدا امان از دست این عاشق بازار

سلام به دوستای گلم . خوبید ؟

بچه ها نمیدونید چه چیزا که تو جامعه ی ما نمیشه و ما بی تفاوت از کنارشون عبور میکنیم !

چون به من نمیاد که زیاد جدی باشم میشم همون صبایی که همیشه براتون از خاطرات شیرینش میگفت !

چند وقت پیش با یکی از دوستام به اسم آذر پاشدیم رفتیم کافی شاپ  دور و بر خونه ی ما که پاتوقمونه . سفارش بستنی و شیر کاکائو دادیم و رفتیم رو میز همیشگیمون که به همه جا دید داشت اما هیچ کس اونجارو نمیدید

                 پسری پشت دیوار در حال ...

 این عکس که مشاهده میکنید عکس یه پسرس که رفته بود تو نخ یه دختره که معلوم نبود از جونش چی میخواد جاتون خالی یه صحنه ازشون دیدیم

 

 عکس بعدی مربوط میشه به یه دختر و پسر دیگه که پسره دختر ذلیل بود چون هر چی دختره میگفت انجامش میداد ( چایی میریخت واسه دختره . با دستمال دهن دختررو پاک میکرد و ... بقیش بد آموزی داره ) .

            دختر ذلیلی 

 وا خدا جونم عکس بدی از همه باحالتره !

 ۲ تا جزقله کوشولو داشتن واسه هم تریپ لاو میرفتن ... داشتم شیر کاکائو میخوردم که یهو دستای یه پسررو دیدم که دستای یه دخترو نوازش میکنه شیرکاکائو که پرید تو گلوم که هیچ گفتم رفیقای ما بیان از این پسره یاد بگیرن ( فکر کنم یه ۲-۳ سالی از من کوچیکتر بودن !)

             انده احساس

  عکس بعدی که گذاشتم بازم از همین دو تایی که بالا میبینید اما انگار پسره زیادی دوست داره ادای لیلی ومجنونو در بیاره

            عشقولانه

 دیگه داشتیم کم کم بعد از ۲ ساعت دید زدن رفع زحمت میکردیم که بریم که یهو یه قشون دختر پسر ۱۵-۱۶ ساله ریختن تو کافی شاپ اونم چی ۲ تا پسر به ۳ تا دختر ( امان از دست این جزقله ها به ماها فرصت نمیدن !) خیلی به ما نیگاه میکردن آخه جا  واسه نشستن نبود اما من یکی که عمری جامو به اون جوجه ها میدادم !

            قشون جزقله ها

 موقعی که داشتیم از در میرفتیم بیرون به دوستم گفتم :آذر دست راست اینا رو سر ماها و رفیقامون !

 با این قیافه از کافی شاپ خارج شدیم

 بعد میگن منکراتیا کار خودشونو درست انجام میدن ... اینا رو من تو کجا دیدم ؟ اروپا ... نه به خدا تو همین  تهرون خودمونه !